دختری کنجکاو

ایها الناس عشق یعنی چه؟



دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است

رهروی گفت: کوچه ای بن بست

سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ

دلبری گفت: شوخی لوسی است

تاجری گفت: عشق کیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند

شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه

شیخ گفتا: گناه بی بخشش

واعظی گفت: واژه بی معناست

زاهدی گفت: طوق شیطان است

محتسب گفت: منکر عظماست

قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست

چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال

پرسیدم!!!!


سخن روز : هـر حـقـیـقــتی از سـه

مـرحـلـه می گـذرد:

ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـیـشود

بـعـد بـه شـدت بـا آن مـخالـفـت مـیـشـود

و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدیهـی

پـذـیـرفـتـه میـشـود!!! آرتورشوپنهاور


شما بودید چه واکنشی نشان می‌دادید؟

شما بودید چه واکنشی نشان می‌دادید؟



پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند.

آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند.

فرزندشان حدودا دو ساله بود

که روزی مرد بطری باز یک دارو را وسط آشپزخانه

مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش

شده بود، به همسرش گفت که

در بطری را ببندد و آن را در قفسه قرار دهد.

مادر پرمشغله موضوع را به‌کل فراموش کرد.

پسربچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب

کرد، به سمتش رفت و همۀ آن را خورد. او دچار

مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد.

مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت

مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد.

مادر بهت‌زده شد و بسیار از این‌که با شوهرش

مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان‌حال به بیمارستان آمد و دید که

فرزندش از دنیا رفته،

رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه به زبان آورد.

فکر می‌کنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت: «عزیزم دوستت دارم!»

عکس‌العمل کاملا غیرمنتظرۀ شوهر یک رفتار فراکُنشی بود.

کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال.

هیچ نکته‌ای برای خطاکار دانستن مادر وجود نداشت.

به‌علاوه، اگر او وقت می‌گذاشت و

خودش بطری را سر جایش قرار می‌داد، شاید آن اتفاق

نمی‌افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود نداشت.

مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده بود و تنها چیزی

که در آن لحظه نیاز داشت، دلداری و همدردی

از طرف شوهرش بود. و آن‌‌ همان چیزی بود که شوهرش

به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک

رخداد صرف می‌کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی

که می‌شناسیم؛ و فراموش می‌کنیم که می‌توانیم کمی

ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی

داشته باشیم. در ‌‌نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که

دوستش داریم آسان‌ترین کار ممکن در دنیا باشد؟

داشته‌هایتان را گرامی بدارید.

غم‌ها،درد‌ها و رنج‌هایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.

اگر هرکسی می‌توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد،

مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می‌داشت.


حسادت‌ها، رشک‌ها و بی‌میلی‌ها برای بخشیدن دیگران،
و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید
دید که مشکلات آن‌چنان هم که شما می‌پندارید حاد نیستند.

سخن روز: مهم نیست که چه اندازه می بخشیم،

بلکه مهم
این است که در بخشایش ما چه
 
مقدار عشق وجود دارد.