نوشته ای که هر کسی و متحول میکنه!!!!

نوشته ای که هر کسی و متحول میکنه!!!!



بر سر گور کشیشی در کلیسای

وست مینستر نوشته شده است:

کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم.

بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است

من باید انگلستان را تغییر دهم.

بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم

شهرم را تغيير دهم.

در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم.

اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه

اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم

دنيا را هم تغيير دهم!!!


براي ايجاد تغيير در محيط، بايد ابتدا محدوده

تحت نفوذ خود را شناسايي كرده و سپس براي ايجاد

تغيير در آن محدوده، برنامه ريزي و اقدام نمود.

 


سخن روز :


اراده ی مرد عامل خوشبختی اوست. شچدرین

پدری فداکار

پدری فداکار




مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین

اسپرت زیبایی ،پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی

توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزومی کرد که روزی

صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که

برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او

می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .

بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق

مطالعه خصوصی اش فرا خواند و به او گفت : من از داشتن

پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش

از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست

او داد . پسر ، کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک

انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلاکوب شده بود ، یافت . با

عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و

دارایی که داری ،یک انجیل به من می دهی ؟ کتاب مقدس را

روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .سالها گذشت و مرد جوان

در کار و تجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت و خانواده ای

فوق العاده . یک روز به این فکر افتاد که پدرش ، حتماً خیلی

پیر شده و باید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر

او را ندیده بود . اما قبل از اینکه اقدامی بکند ، تلگرامی به

دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود

که پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است . بنابراین لازم

بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .

هنگامیکه به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی

کرد . اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود

و در آنجا ، همان انجیل قدیمی را باز یافت . در حالیکه اشک

می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک

ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد . در کنار آن ، یک برچسب با نام

همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت .

روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن

نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .


خداوند همه پدرانی که در این دنیا نیستند را بیامرزد.


خدایا ما را به غیر خود وا مگذار

خدایا ما را به غیر خود وا مگذار

خدایا ما را به غیر خود وا مگذار

خدایا ما را به غیر خود وا مگذار

خدایا ما را به غیر خود وا مگذار