حرف خیلی دلنشین برای همسر!!
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی
از همسرش نشنیده بود، بیمار شد
شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى
حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار
همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد.
زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و
خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که
ناگهان شوهرش گفت:مرا بغل کن !
زن پرسید: چه کار کنم؟!
و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش
سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و
کم کم اشک صورتش را خیس نمود...
به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست
به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟!
تقریبا به بیمارستان رسیده ایم !!!
زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند !
شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه
نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى
"مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب
همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه،
سردردش را خوب کرده است...
سخن روز : درعجبم از اين زنان كه از خداي
به اين بزرگي فقط شوهر مي خواهند و
از شوهر به اين درماندگي تمام دنيا را!!!