راز پیروزی اسکندر مقدونی در ایران

 

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟

یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش ..
و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».

اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:

«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...».

هر چند الکساندر مقدونی مردی شجاع بوده و در در برخی از از موارد رفتاری مهربان آمیز با مغلوب شدگان داشته است . اما باید بپذیریم که این روند همیشه در فتوحات اسکندر وجود نداشته است .

در این میان تصرف ایران که با سختی فراوان برای اسکندر به دست آمد موارد زیادی را از سنگدلی این کشور گشای محبوب نشان می دهد .

شاید این رفتار نا بخردانه اسکندر ناشی از نوشیدن شراب به صورت افراطی بوده است .

در میان می توان به موضوع آتش کشیدن تخت جمشید ( کاخ شهر پارسه ) اشاره کردکه بسیاری معتقدند اسکندر در حالت مستی این کار را انجام داد .

در منابع پیش از اسلام ایران ، از الکساندر با عنوان اسکندر گجسته ( ملعون ) نام برده شده است . اما در منابع بعد از اسلام به دلیل وارد شدن علوم یونانی که شاید غالب علوم های ترجمه شده در زمان اسلامی باشد چهره دیگری از آن ترسیم شده است .

اسکندر مشهور به اسکندر ذوالقرنین

در کتاب « البدایه و النهایه » درباره ذی القرنین گفته :

اسحاق بن بشر از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده :

اسکندر مقدونی از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متأخر بوده .

این مطلب را بدان جهت خاطر نشان کردیم که بیشتر مردم گمان کرده اند که این دو اسم یک مسمی داشته ، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده .

اسکندر اول ، مردی مؤمن و صالح و پادشاهی عادل بوده و وزیرش حضرت خضر بوده است ، که به طوریکه قبلاً بیان کردیم خود یکی از انبیاء بوده . و اما دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده ، و میانه دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بوده است .

پاسخ علامه طباطبایی : در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمی شود که دو هزار سال قبل از مسیح بوده ، و سیصد سال در زمین و اقصی نقاط مغرب تا اقصای مشرق و جهت شمال سلطنت کرده باشد ، و سدی ساخته باشد ، و مردی مؤمن صالح و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر باشد و در طلب آب حیات به ظلمات رفته باشد ، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن .

اگر شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را بخوانیم در می یابیم که تصوری که در دوران اسلامی از اسکندر می شده است چگونه بوده . پدر اسکند پادشاه ایران به نام داراب بوده و مادرش درختر قیصر روم فیلقوس به نام ناهید بوده است .

همانطور که اشاره شد علوم ترجمه شده ی یونانی بعد از اسلام نقش اساسی در ایجاد این چهره از اسکندر داشته است و می توان حدس زد که رفته رفته شخصیتی آرمانی به مانند اسکندر ذوالقرنین در بین ایرانیان و مسلمانان ابداع شده است .

برای مثال ممکن است دانشمندان دوره اسلامی روایاتی از کوروش شنیده باشند اما بدون ذکر نام او فقط با این عنوان که شاهی قدرتمند تمام دنیا را فتح کرده است و چون کسی را شایسته تر از اسکندر نمی دانستند این روایت را به او نسبت داده باشند .

همچنین تمام داستان حضرت ذوالقرنین هم به او نسبت دادند که با خواندن شاهنامه به این موضوع می رسیم .

برای مثال در قسمت بستن سد یأجوج و مأجوج این چنین می گوید :

جهانجوی چون دید بنواختشان / به خورشید گردن برافراختشان

بپرسید کایدر چه باشد شگفت / کزان برتر اندازه نتوان گرفت

زبان برگشادند بر شهریار / به نالیدن از گردش روزگار

که مارا یکی کار پیش است سخت / بگوییم با شاه پیروز بخت

بدین کوه سر تا به ابراندرون / دل ما پر از رنج و دردست و خون

ز چیزی که ما را بدو تاب نیست / ز یأجوج و مأجوج مان خواب نیست

چو آیند بهری سوی شهر ما / غم و رنج باشد همه بهر ما