چشم

آنگاه كه چشمان آبيت را ديدم موج نگاهت زيباتر از شمعدانيهاي داستانها بود.

 اما فرقي داشت با همه نگاه ها و آن چكاوكاني بود كه همراه با نگاه آوازي از فراق را سر

 مي دادند،شايد آنها نيز پي به زيباهايت برده بودند،

تو همان حقيقت گمشده اي بودي كه هيچگاه نتوانستم از روي افكارت پي به ماهيت دلت

ببرم،اما اين را دانستم كه رمز نگاه تو با يك كليد فكر حل نمي شود.