تنهائی محض را نمی خواهم
درکنج قفس دگر نمی خوانم
از یار فقط وفا نمی خواهم
در کنج قفس مریض می افتم
از او به کمک دوا نمی خواهم
بی بال و پرم ولی نفس دارم
در هر نفسم هوا نمی خواهم
از اوج و فرود عشق بیزارم
بی خود شدن از زمانه می خواهم
دیگر به دو چشم دل نمی بندم
خاموشی چشم خانه می خواهم
خاموشی عشق در دلم بهتر
آرامش بی کرانه می خواهم
روزگار من مرا نمی خواهد
شب بودن جاودانه می خواهم